آرزو می‌کنم زمزمه‌های زندگی را بیشتر بشنویم. زمزمه‌هایی که زیر همهمه‌ی جارچی‌ها گم شده‌اند.

 آرزو می‌کنم بیشتر یادمان باشد که خواهیم مُرد و همین یقینِ مایل به فراموشی کافیست تا دریابیم زندگی شباهت بسیاری به بازی دارد و برای خوب بازی کردن

 نباید سخت بگیریم،حرص و جوش بخوریم، یا گمان کنیم نتیجه‌ی بازی مهمتر از خودِ بازی است.

 آرزو می‌کنم حواسمان به کیفیت بازی باشد و نه نتیجه‌ی آن.
 آرزو می‌کنم دریابیم که زندگی دَرهم است. آمیزه‌ای از تاریک و روشن، تلخ و شیرین، زشت و زیبا.

 سِوا کردن با ماست.
 چشم‌های ما حّق انتخاب دارند. 

می‌توانیم سبد نگاهمان را انباشته از میوه‌های تلخ و پوسیده کرده و تکرار کنیم: 

زندگی همین است.
آرزو می‌کنم یاد بگیریم که هر چه وفور تاریکی را دریابیم، نیازمند توجه و اعتنای بیشتر به درخشش‌ شب‌تاب‌های کوچک خواهیم بود.
 آرزو می‌کنم مدت زمان بیشتری ساکن سمت‌های ملایم و مهربان زندگی باشیم و اجازه دهیم نسیم، مجالی برای سرودن پیدا کند. 
 آرزو می‌کنم دلت تازه شود.

موضوعات: احساس من, احساس من  لینک ثابت



[چهارشنبه 1399-04-18] [ 07:47:00 ب.ظ ]