یامهدی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


مرداد 1398
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  








جستجو





  حرف اضافه ممنوع...    ...


حرف اضافه …
خيلی وقت ها ديگران میتوانند خوب و صميمی زندگی کنند اگر ما حرف اضافه نزنيم.

سه سال از زندگي زوج جوان ميگذرد عمه ميگويد: چطور قابلمه هايت اينقدر زود خش برداشته؟!

شوهر بعدا زنش را توبيخ میکند که چرا مادرت برایت جهيزيه جنس خوب نخريده ؟! يکی به شوهر می گويد: 

چطور اينهمه مدت با اخلاق تند همسرت ساخته ای؟!

شوهر پس از شنيدن اين سوال زنش را تحمل نمیکند و کارش با او به دعوا و مرافعه می کشد. به زن می گويند چقدر شوهرت شب ها دير به خانه می آيد؟!

زن پاپيچ شوهر میشود و شکاکانه میپرسد اين وقت شب کجا بودي؟! و اين شکاکيت کاذب همچون پتکی اعصاب و روان خانواده را له میکند.

بياييد اينقدر از هم سوال نپرسيم، حرف اضافه نزنيم، توصيه های شخصی نکنيم!!!!!

 نپرسيم همسرت کو؟ 

چرا تنها آمده ايی؟ 

چرا هنوز بچه ندارید؟

چرا دومی را نمیارید؟ 

چرا درست غذا به بچه ات نمیدی کوچولو مونده؟

اين مانتو را چند سال قبل خريدی؟

شوهرت چقدر حقوق می گيرد؟

دستپخت همسرت خوب است يا نه؟

پدر زنت چند ميليون جهيزيه داد؟

خانه تان چند متر است؟
حرف اضافه، زندگی ديگران را خراب میکند …

پس حواسمان را جمع کنيم که کم، درست و به موقع حرف بزنيم. واقعا خیلی چیزها به ما مربوط نیست.

موضوعات: پای منبر  لینک ثابت



[چهارشنبه 1398-05-16] [ 10:29:00 ق.ظ ]





  آرام‌ زندگی کن   ...

​«آرام زندگى كن!»

هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذير نيست؛ با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است، چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد!

نرمى بر سختى غلبه مى‌كند و لطافت بر خشونت. همه اين را مى‌دانند، ولى كمتر كسى به آن عمل مى‌كند!

انسان، نرم و لطيف زاده مى‌شود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مى‌شود.

گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مى‌آورند، نرم و انعطاف‌پذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده؛ پس هر كه سخت و خشك است، مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف‌پذير، سرشار از زندگى است.

آرام زندگى كن! 

هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه مكن و گزند را با مهربانى تلافى كن.

موضوعات: یک نکته ناب  لینک ثابت



 [ 10:22:00 ق.ظ ]





  بی صدا خفه شدن   ...

چقدر زود دیرمی شود… 

گاهی یک نفر سرنوشتت راچنان تغییر می دهد! 

که وقتی به خودمی آیی میفهمی که انگارزندگی در دستان اوست وبه جای خدا خدایی میکند.. 

هرچه جلوتر می‌روی انگاربر روی یک تردمیل حرکت میکنی و سرعتش هیچ تفاوتی ندارد!!! 

کاش برروی یک تردمیل حرکت میکردیم تاهروقت دلمان میخاست پیاده شویم وگلویی تازه کنیم

نه دربیابان بی آب وعلف…! که سرابش هم پیدانیست

خستگی،تلاش بی ثمر، فقروفقروفقر! امان ازاین دل

تابه حال شرمنده خانواده ات شده ای؟ نگاه پدری بی رمق رادرپی یک لقمه نان دیده ای؟ 

کشوری بااین همه ثروت وصنعت ومعدن وطلا بااین همه فقیر! اصلا جوردرمی آید؟ 

هررجورحساب کنی نمی شود که نمی شود

چه میکنی بامردم؟ مردمان سومالی هم اینگونه زندگی نکردند ویک باره فقیرنشدند… 

نکند خود راجای خداجازده ای وامتحانمان میکنی؟ 

ماامتحانمان راسالها پیش پس داده ایم انقلاب کردیم وبرسرپیمانمان هستیم تاسرجان اماتو! 

بابرجام نافرجامت شکوفه بهار زندگی یک مملکت را به یک باره به خزانی یکدست تبدیل کردی

ایران آبادمان رابرسرکدامین شرطت باختی؟میلیون هانفربه تو رأی اعتماد دادند انتخابت کردند وتو اما

 مردم رامهره  بازی روزگارت کردی وزندگی ها راازهم متلاشی… 

باهمین وجدان آرامت آسوده بخواب که فقر همچنان بیداراست…

صاحبه عبدالملکی

موضوعات: دست نوشته هایم  لینک ثابت



 [ 05:29:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما